کجایی مرگ بیا یک مشتری داری که کوبد کوبه ی این دکه ی تاریک متروکت نگاهم کن چه بی تابم نگو هستی جوان و صد هزاران آرزو داری نگو غرق فسوس و خشمی و دوری ز آرامی نگو ای مرگ شمارم تک تک این لحظه های سرد و سنگین را نشستم بر سر راه تو ای عیسی تو عیسی منی ای مرگ بیا و شیشه ی عمر مرا بشکن بیا و بند از دستان من بگسل ببین ای مرگ دل خونین من دارد گواه از این که بی حد منتظر بوده شهادت می دهد این سینه ی پر آه که غم در قلب من بوده عیان بنموده این چشمان خونین حال روز زار دوشش را میازارم تو بیش از این نگه بر آسمان دارم که کی از آسمان آیی بند از دست و پا هایم جدا سازی دلم دارد امید آن که بر زخمش نهی مرحم مرنجانش تو بیش از این بیا ای مرگ بیا ....................
ای مرگ( ساقی خاموش )